داد زدها! سر ازین خاک کجا بردارد کیست آیا قدمی سمت خدا بردارد خیمه زد روی پدر، رو به جماعت پرسید: یکنفر نیست که بابای مرا بردارد یکنفر نیست از این جمع قدم بگذارد و بیاید سربابای مرا بردارد یکنفر نیست که مردی کند و برخیزد حجم این داغ بزرگ از دل ما بردارد یکنفر نیست به این مرد بگوید نامرد! تا دلش بشکند از حنجره پا بردارد کسی از بین شما داغ برادر دیده ست یا کسی با غم من داغ برابر دارد آفتاب از نفس افتاد و جماعت رفتند خیمه زد روی پدر، خیمه . . . که تا بردارد
چقدر گریه کهنه به دادم آمده است
چه خاطرات عجیبى به یادم آمده است
چه صبحم اى شب رفته! چه خالى از رنگم
سبک چو روح شهیدى در عشق آونگم
ببار باران! باران! ببار بر روحم!
که من نه غرقه طوفان، که غرقه نوحم
هلا تمام شما بى نشانى و بى نام!
شما! ملا ئک خوشبخت در کنار" امام"!
از آدم ،از خلفا آخرین براى شماست
"امام " راز مگوى زمین براى شماست
طلوع طوفان در کام بادبانها بود
"امام" رونق انسان در آسمانها بود
هواى تازه براى غروب نسل هلاک
شروع بارش باران خاک در افلاک
امام" ، پرده اى از نور و آسمان و سکوت
عبور سرزده و شاعرانه ملکوت
.
.
ادامه مطلب ...
شرمنده شد بهار ، ز گلزار کربلا
بلبل کند نوا که خزانِ محرم است
ما عاشقانِ لاله ی سرخِ پیمبریم
کز عطر او بهشتِ خداوند ، خرم است
صد مرده زنده می شود از ذکرِ یا حسین
مولای ما معلمِ عیسی بن مریم است
عیسی اگر در آخرِ عمرش به عرش رفت
قُنداقه حسین شرفِ عرشِ اعظم است
با یوسفش مقایسه کردم نگار گفت
او شاهِ مصر باشد و این شاهِ عالم است
ما را نیازِ صید چمن نیست در بهار
روی حسینیان ، گل و این اشک شبنم است
ای صاحب عزا به عزا خانه ها بیا
یاران سینه زن همه در زیر پرچم است
ادامه مطلب ...آتش عشق تو در سینه سودای من است نقش لبخند تو در دیده گریان من است
به طبیبم چه نیازی بود ازنسخه چه سود تو اگر درد دهی دارو و درمان من است
به گدایی سر کوی تو عادت کردم این گدایی شرف و عزت و عنوان من است
اگر از خویش برانی به کجا روی کنم؟ جز سر کوی تو عالم همه زندان من است
هر که سگ کوی تو شد من خاک رهش هر که شد سائل درگاه تو سلطان من است
عضو عضو بدنت مصحف و زخمت آیت مصحف صورت خونین تو قرآن من است