أین عمار؟ واحد شبانه‌روزی انقلاب اسلامی

1) این چهار نفر و نصفی


«خودتان بودید. خودتان خیابان‌ها را بستید، اموال مردم را آتش زدید، ماشین‌ها را، امکانات شهری را، خودتان مسجد را آتش زدید، طرفداران ما نبودند.»


می‌گویند آنها که نمازجمعه سبزی را به‌طور مختلط، با کفش و جابه‌جا «دست در دست هم به مهر» به‌جا آوردند، هواداران ما نبودند، آنها که با آرمان امام در دفاع از مردم فلسطین و بقیه مسلمانان جهان جنگیدند، آنها که بسته بسته آب معدنی و تنقلات بینشان توزیع شد تا مبادا کسی فکر کند در جمعه ماه رمضان روزه‌اند، آنها هم ما نبودیم. آنها که شیشه‌های ماشین خلق‌الله را شکستند و به منطقه جنوب خیابان آزادی -به جرم رأی ندادن به کاندیدای سبز- حمله کردند، آنها هم ما نبودیم. عکس امام را هم خودتان پاره کردید و گردن ما انداختید. به امام حسین(ع) هم ما اهانت نکردیم، لابد یک عده را خودتان آورده¬اید.


بعد هم که چند نفر از جماعت «رقصنده در عاشورا» دستگیر می¬شوند، وامصیبتا سر می¬دهند که چرا گرفتید؟ و مردم ایران را آزاد کنید و از این حرف¬ها.


می‌گویند «قاطعان طریق» که راه رفت¬وآمد مردم ساکن بلد مسلمانان را بستند و آرامش خاطرشان را به‌هم زدند، آنها که چوب دست گرفتند، به پلیس حمله کردند، اتوبوس‌های مردم را از بین بردند، علیه انقلاب اسلامی شعار دادند، آنها هم ما نبودیم.


یکی می‌گفت اگر این جماعت را از میان کسانی که به هواداری‌شان به مناسبتی توی خیابان می‌آیند، از میان این ٤ نفر و نصفی «سبز به دستان» کنار بگذاریم، چه کسی باقی می‌ماند که نشانه‌ای از ادامه جریان اقلیت مدعی اعتراض سراسری به نفع بی¬بی¬سی قدیس و صدای پاک آمریکا باشد؟

ادامه مطلب ...

یاد کربلای پنجی ها به خیر!




آسمان یک روز دریا کبوتر بود و نیست

سهم ما خون و تفنگ و زخم و خنجر بود و نیست

هر دری را می زدی دربان جنت می گشود

راهی از میدان مین تا کوی دلبر بود و نیست

نردبامی از دعا می برد ما را تا خدا

ساحت سجاده هامان جملگی تر بود و نیست

أین عمّار؟

أین عمّار؟
أین عمّار؟ سوره­‌ی کوثر،
أین عمّار؟ روضه­­‌ی کوچه، قصه‌‌ی مرد و دست او بسته

أین عمّار؟ آیه‌ها پرپر
أین عمّار؟ نیزه‌ها بر پاست

می دود چشم درپی عمّار، نکند خوارجِ سالوس؟
گیج و گم به راه، غرق در کابوس

واژه ها دو تادوتادر تب، أین عمّار؟ کسی خبر دارد؟
لحظه ها روان، یکی یکی، پی هم، ناگهان دلم تلاطم کرد،
می دوم سوی خیمه­ی مولا، گرد او چرا چنین بلواست؟
شاهدان غدیر در خوابند،
دست‌هایی که بیعتش کردند در دوراهی چرا به گل ماندند؟

أین عمّار؟ مرتضی تنهاست،
بغض های او ترک برداشت،
ایها الناس لااقل چاهی،
از مدینه غصه ها باقی

...

چشم مرتضی کنون ده قرن، جستجو گرش حیران
صد هزار قاصد و پیغام در پی اش روان وسرگردان

...

أین عمار؟ شیعه ده قرن است، آیه های بغض را هر شب تا سحر به اشک می‌خواند
"آین عّمار" می‌شود تکرار
پس کجا مانده‌­ای تو ای سردار؟

سردار! حریف ما فتوشاپ نیست!

نجوایی با حاج‌محمد‌ابراهیم همت


سردار! حریف ما فتوشاپ نیست!


روزگار آزگاری است، «الجزیره» جنون گرفته. با فتوشاپ قتل هابیل را انداخته گردن بسیجی‌ها و می‌گوید: «همت» را در «جزیره مجنون» لباس‌شخصی‌ها کشته‌اند. همت گرچه پیراهن سپاه به تن داشت ولی خودش لباس‌شخصی بود. بسیجی بود. ما بسیجی‌ها 300‌هزار شهید دادیم، بدون محاسبه عمار یاسر. نورعلی‌ شوشتری را هم حساب نکردیم اما شما تعداد شهدای‌تان با فتوشاپ هم به عدد 30 نمی‌رسد. من قبر‌های قطعه منافقین را شمرده‌ام. شهدای بسیج را با ماشین حساب باید تخمین زد و کشته‌های شما را با انگشتان دست. شب‌ها در قبرستان، این فقط مزار شهداست که ترس ندارد. روزگار آزگاری است؛ آموزگار دوره راهنمایی برایم «کامنت» گذاشته که: «من معلم انشای سال دومت بودم، دمت گرم. چه قلم خوبی داری. من همرزم حاجی بودم در طلائیه. دلم خون است. همت بی‌اذن ولی‌فقیه آب هم نمی‌خورد. حالا دلم خون است می‌بینم که دختر باکری را مصادره کرده‌اند».


ادامه مطلب ...

به هوش باش که امروز کوفه تهران است

به هوش باش که امروز کوفه تهران است

و ذوالفقار گرفتار نیزه داران است

مساحتی است پر از چهره های رنگ به رنگ

که فتنه پشت نقاب فریب پنهان است

برای آنکه عدالت به خون بغلطد باز

قلم، زبانه ی شمشیرهای برّان است

علی همیشه غریب است و تا ابد مظلوم

شهید زخم زبان های سایه مردان است

به هوش باش که بوی نفاق می آید

به دست مردم نااهل، برگ قرآن است

مبادمان که به تکرار کوفه بنشینیم

کنون که خانه ی ما در مسیر توفان است

برای حلقه ی دل دست مهر می خواهیم

علم، به دوش کسی از تبار باران است

مباد غفلت از این روزهای پر آشوب

که کوفه تا ابد از کرده اش پشیمان است