نوشته های تلنگری همسر شهید عبادیان

محمد٬ حمیدرضا دیشب رفت. سوار هواپیما شد و رفت. رفت که یادش برود تو پدرش بوده ای.به قول خودش٬ رفت تا حقش را از زندگی بگیرد.محمد٬ من خسته ام. باور کن دیگر نمی توانم بلند بشوم. اصلا شاید حق با حمید باشد. شایدهمه این سال های عذاب و سختی ٬ بیهدوه دویده ام. بیهوده خودم و بچه ها را دنبال تو کشیده ام. تا وقتی بودی ٬ در به دری از این شهر به آن شهر ٬وقتی هم رفتی ٬آوارگی و بی کسی. محمد٬ ما هنوز هم خانه نداریم. چرا خودت نیامدی جواب حمید را بدهی؟ کجا بودی آن روز که از من پرسید به چه حقی تمام بچگیمان را زیر سایه بمب و موشک هدر داده اید؟راستش را بخواهی٬ هیچ جوابی نداشتم که به حمید بدهم. من و تو ٬ خودمان آن زندگی را انتخاب کردیم٬ ولی بچه ها چه؟آن ها مجبور بودند مثل ما زندگی کنند.

می دانی٬ حمید هیچ وقت تو را نبخشید. نبودنت٬ پشت حمید را شکست. مثل خودت مغرور است. به هیچ کس اجازه نداد دست ترحم به سرش بکشد. جلوی همه ایستاد و گفت :«نه.» تو رفتی٬ او رفت٬ فاطمه و احمد هم می روند. من می مانم و تنهایی. محمد٬ باور کن دیگر خسته شده ام . بیا این بازی را تمام کنیم. بس نیست این همه دنبال تو دویدن و نرسیدن؟ پس کی نوبت من می شود؟ هنوز وقتش نشده؟ می خواهم بیایم پیش تو. دلم تنگ شده! تنگ . . . تنگ.

ادامه دارد. . . .


---------------------------------------------------------------------------------


پی نوشت: دل ما نیز تنگ شده است آقا . .  . بس نیست ؟؟؟؟؟ دیگر خسته شده ایم.

عاشق مهدی (شعری از مهدی اقدم نژاد)

عاشق مهدی عمل خواهد نه حرف               هر عمل ظرفیت باید نه ظرف

عاشق مهدی گل است و خار نیست             دین فروش کوچه و بازار نیست

عاشق مهدی بوقت امتحان                         عیب خود گوید نه عیب دیگران

عاشق مهدی نمی گردد مرید                      بر حسین گاهی و گاهی بر یزید

عاشق مهدی نگردد فتح باب                        در خیابان ها عیالش بد حجاب

عاشق او همچو او آزاده است                      دل به تار موی مهدی داده است

اسلام ناب، راه شهیدان کربلاست                راه حسین، راه علی، راه انبیاست

امروز روز جنگ حسین است با یزید                هرلحظه از گذشت زمان، امتحان ماست

ادامه مطلب ...