شعری از علی اکبر لطیفیان

لبهای تو مگر چقدر سنگ خورده است؟

قاری من چقدر صدایت عوض شده

تشریف تو به دست همه سنگ داده است

اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده

تو آن حسین لحظه گودال نیستی

بالای نیزه حال و هوایت عوض شده

وقتی ز روبرو به سرت می کنم نگاه

احساس می کنم که نمایت عوض شده

جا باز کرده حنجره ات روی نیزه ها

در روز چند مرتبه جایت عوض شده

طرز نشستن مژه هایت به روی چشم

ای نور چشم من به فدایت عوض شده

ما بعد از این سپاه تو هستیم یا حسین

جنگی دگر شده شهدایت عوض شده

تو باز هم پیمبر در حال خدمتی

با فرق این که شکل هدایت عوض شده

دست من و تو نیست که نوکرش شدیم

دست من و تو نیست که نوکرش شدیم

خیلی حسین زحمت ما را کشیده است …

----

روزیکه الفبای انالعبد نوشتیم

گفتیم که ما نوکر ارباب بهشتیم

یک پیرهن مشکی و یک بیرق روضه

بانی شد و ما بنده ابلیس نگشتیم

----

بار الها

اجلم را تو به تاخیر انداز

چند روزیست دلم تنگ محرم شده است

----

ارباب صدای قدمت می آید

هنگامه اوج ماتمت می آید

ما در تب داغ وغم تو می سوزیم

چند روز دگر محرم ات می آید

----

عمریست که دل دادم و دلدار نیامد

عمرم ز غمش سر شد و غمخوار نیامد

ای وای که چند شام دگر مانده بگویم

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد