چقدر گریه کهنه به دادم آمده است
چه خاطرات عجیبى به یادم آمده است
چه صبحم اى شب رفته! چه خالى از رنگم
سبک چو روح شهیدى در عشق آونگم
ببار باران! باران! ببار بر روحم!
که من نه غرقه طوفان، که غرقه نوحم
هلا تمام شما بى نشانى و بى نام!
شما! ملا ئک خوشبخت در کنار" امام"!
از آدم ،از خلفا آخرین براى شماست
"امام " راز مگوى زمین براى شماست
طلوع طوفان در کام بادبانها بود
"امام" رونق انسان در آسمانها بود
هواى تازه براى غروب نسل هلاک
شروع بارش باران خاک در افلاک
امام" ، پرده اى از نور و آسمان و سکوت
عبور سرزده و شاعرانه ملکوت
.
.
"امام" ، هیمه بر آتش در حکومت سرد
یگانه واحه ی سرسبز در صحارى درد
"امام"! داغم چو داغ رفتنت تازه است
شبیه صبر تو غم هاى من بى اندازه است...
چه روزهاى عجیبى! چه جزر و مد بدى
چه آسمان فجیعى! چه فصل بى عددى
چه ساکتى! چه خموشى! مگر نمى بینى؟
سلام تهران! بارى ! چه خواب سنگینى!
سلام تهران! بى روح آهنین پیکر!
سلام پونک! تجریش! شوش! تهران سر!
سلام اى همه جا مانده هاى غافله ها!
سلام نسل چک و سفته و معامله ها!
سلام تهران! آسمانت آبى نیست
صداى خنده ات اى شهر! آفتابى نیست
غریو موشک شب هاى دور یادت هست؟
سلام تهران! آیا غرور یادت هست؟
سلام تهران! اى شهر بى ستاره و تار
سلام تهران! اى شهر پرفریب و غبار...
در عمق خلوت این جاده های بى عابر
خلا صه مى رسد از راه این آخر شاعر
نه شاعرى ز علفزار شمع و پروانه
غریق بارش یکریز جام و افسانه
نه شاعرى که مدیح خیانت و خاک است
نه شاعرى که سترون، که شب، که ناپاک است
به "ذوالفقار" رها از غلاف، دل داده
مى آید از شب بى رهگذرترین جاده
در آن زمان که نه وقت گزافه خواهد بود
چقدر سر که به تن ها اضافه خواهد بود
چه طعم خون که به این کام ها چشیده شود
چه چشم ها که ز حدقه برون کشیده شود
چه سینه ها که به تیغش دریده خواهد شد
چه دست هاى زیادى بریده خواهد شد...
چقدر خاتمه ام من! چقدر محتضرم
چقدر گریه ام امشب! چقدر مختصرم
امام" ، پرده اى از نور و آسمان و سکوت..
قشنگ بود..
قالبت هم خوب دراومد.. فقط باید ژس زمینه اش رو یکم کمرنگ تر کنی که باز متن ها بهتر خوانده بشه.. شاید هم اگه colorize ش کنی زیباتر بشه..
میبینم که هیشکی دوستون نداره!
اینجا هم شکلک نداره!